جدول جو
جدول جو

معنی گرد خاستن - جستجوی لغت در جدول جو

گرد خاستن
(زَ دَ کَ / کِ دَ)
زیان داشتن. باک داشتن:
گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن
مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان.
؟ (از کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
گرد خاستن
گرد برخاستن، زیان داشتن باک بودن: گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن ک مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان ک (کلیله و دمنه. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا خاستن
تصویر فرا خاستن
قیام کردن، برخاستن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَ قَ)
پدید آمدن باد. انگیخته شدن باد
لغت نامه دهخدا
(نِ گِ تَ)
ترش برخاستن. عبوس از خواب برخاستن، چنانکه کودکان:
صفرا همه به ترش نشانند و من ز خواب
چون طفل ترش خیزم و صفرا برآورم.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 250)
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ تَ)
دود برخاستن. دود بلند شدن. دود برآمدن. (یادداشت مؤلف) :
سرو دودی است که از آتش دل خاسته است
تا که زد از نفس گرم به بستان آتش.
صائب.
رجوع به دود برخاستن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
شیئی را به رهن قبول کردن. استرهان. (تاج المصادر بیهقی) :
چون بکاری جو، نروید غیر جو
قرض تو کردی، ز که خواهی گرو؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
(زَ شُ دَ)
گردآلود شدن. چرکین شدن، مجازاً نقصان یافتن. زیان رسیدن:
گر جملۀ کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
خاک نعلین تو ای دوست غبارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم.
سعدی (خواتیم).
گفت در راه دوست خاک مباش
نه که بر دامنش نشیند گرد.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ دَ)
چهارزانو نشستن: ملوک را نشاید که کاغذ بر سر زانو گیرند و دبیروار نشینند تا چیزی نویسند، بلکه ایشان را گرد باید نشست و کاغذ معلق باید داشت. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ کَ دَ)
گرد بلند شدن. غبار برآمدن. غبار بلند شدن. هبو. (تاج المصادر بیهقی). اعتکاب. (منتهی الارب) ، اندوه و غم آشکار شدن:
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرا خاستن
تصویر فرا خاستن
قیام کردن برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
غبار آلود شدن: گردننشیند بطرف دامن آزادگان گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را. (عالم آرا)، چرکین شدن، نقصان یافتن زیان رسیدن: گر جمله کائنات کافر گردند بردامن کبر یاش ننشیند گرد. (عبدالله انصاری)
فرهنگ لغت هوشیار
بلند شدن گرد برآمدن غبار، آشکار شدن غم و اندوه: برفتند با سوگواری و درد زدرگاه کی شاه برخاست گرد
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را برهن قبول کردن، استرهان: چون بکاری جو نروید غیر جو قرض تو کردی زکه خواهی گرو ک (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد برخاستن
تصویر گرد برخاستن
((~. بَ تَ))
گرد بلند شدن، غبار برآمدن، به نهایت ویران شدن
فرهنگ فارسی معین
جمع کردن، مواظب بودن
فرهنگ گویش مازندرانی